حماسه رومل


 





 

فاجعه براي ايتاليا
 

فرماندهي قواي نظامي محدود انگلستان در شمال آفريقا پس از آنکه به آساني شرق ليبي را به تصرف درآورده بود، به قدري وضعيت مدافعين ضعيف ايتاليايي را در آنجا اسفناک يافته بود که ژنرال ويول، بر آن شد تا از شرايط پيش آمده نهايت استفاده را برده و ساير مناطق تحت تصرف ايتاليا، از جمله حبشه را مورد حمله قرار دهد. بنابراين نيروي کوچک را باز هم کوچتر کرد و نيمي از يک لشکر را براي تثبيت مناطق اشغالي ليبي و پاکسازي بقيه ليبي از دشمن به کار گمارد و نيم ديگر را به حمله به حبشه و اشغال اريتره و آسمارا از سويي و ابيسينيا از سوي ديگر، گسيل داد. بدين ترتيب دو ژنرال خود يعني پلات و کانينگهام را مأمور اجراي اين دستورات کرد. هجوم نيروهاي انگليس به ابيسينيا، و درگير شدن نيروهاي مدافع ايتاليايي با آنها سبب شد که راه براي نيروهاي وفادار به امپراتور حبشه يعني هايلاسلاسي، از سوي مغرب باز شود، و او پس از چند سال که توسط موسوليني و ايتاليايي ها از حبشه تبعيد شده بود، با استقبال گرم به کشور خود بازگشت. البته ژنرال پلات از سوي ديگر، درگيريهاي شديدي را با ايتاليايي ها داشت، اما اخبار شکست ها و تسليم شدنهاي نيروهاي ايتاليايي در جاي جاي شمال آفريقا باعث مي شد تا روحيه ايتاليايي ها در نقاط ديگر هم که به دفاع پرداخته بودند، تضعيف شود. پلات سرانجام در نوزدهم ژانويه سال 1941 وارد اريتره شد و اين اتفاق نمايانگر يک تغيير عمده و بزرگ يعني کشيده شدن جنگ از نواحي شمال آفريقا و صحراي بدون آب و علف به آفريقاي سياه و نواحي جنگلي بود که باز هم به گسترش هرچه بيشتر جنگ کمک کرد. اما در داخل اريتره کوچک و ناکافي بودن قواي پلات از طرفي و مقاومت سرسختانه ايتاليايي ها که سرانجام براي حفظ آبروي خودشان هم که شده مقاومت را در اريتره آغاز کرده بودند، از طرف ديگر سبب شد تا پلات دستور متوقف ساختن عمليات را صادر کند.
از سوي ديگر کانينگهام و قواي او پيشرفتهاي موفقيت آميزي در ابيسينيا داشته و پس از ورود به سومالي، مرکز آن منطقه يعني بندر موگاديشو را هم به تصرف خود در آورد. پيشرفت هاي اين قسمت از نيروها سبب شد تا پلات هم سرانجام به توقف خود پايان داده و عمليات را با حملات بدون وقفه پيگيري کند. جنگ براي دو هفته ديگر ادامه داشت تا اينکه سرانجام کمر مقاومت نيروهاي ايتاليايي شکست و نيروهاي انگليسي در گوشه و کنار حبشه، اريتره و سومالي به يکديگر پيوستند و سه مرکز يا پايتخت منطقه که از اهميت استراتژيکي فراواني برخودار بودند، يعني موگاديشو پايتخت سومالي، آديس آبابا مرکز حبشه و آسمارا مرکز اريتره به تصرف نيروهاي انگليسي درآمد و در واقع نيروهاي ايتاليايي در همه جاي آفريقا تار و مار و يا اسير شدند و يا در کوهستانهاي اطراف به صورت گروههاي متواري به مقاومت هاي پارتيزاني دست زد که اين امر هم به علت عدم اعتمادي که مردمان منطقه به آنها داشتند و آنها را استعمارگر و سفاک مي دانستند، چندان موفقيت آميز نبود. فراموش نکنيم که ايتاليايي ها در آن منطقه سالها پيش تر چه بر سر عمر مختار رهبر محبوب مردم منطقه آورده بودند و حالا که آنها شکست خورده يا متواري و مظلوم شده بودند، مردم هم همه گونه بلا را سر آنها مي آوردند و بدين ترتيب اوضاع اسفناک ايتاليايي ها، هيتلر را که روي آنها حساب ويژه باز کرده بود به خشم آورد و او ناچار شد که تغيير استراتژي داده و سربازهاي آلماني را در شمال آفريقا درگير کند. در حالي که ايتاليايي ها تقريباً همه چيز را از دست داده بودند و انگليسي ها و قواي منطقه تمامي مناطق را به تصرف خود درآورده بودند، هيتلر به يکي از بهترين و هوشمندترين ژنرالهاي خود يعني فيلدمارشال اروين رومل، دستور داد که هرچه زودتر عازم شمال آفريقا شده و اوضاع را تحت کنترل خود درآورد.

نقشه هيتلر
 

جزييات مأموريت رومل اين بود که او بايد سرزمين هاي از دست داده ايتاليايي ها را دوباره به دست مي آورد و در ساحل مديترانه و شمال آفريقا به حرکت در مي آمد و پس از اشغال ليبي کار مصر را يکسره کند و از مصر و صحراي سينا وارد فلسطين شده و با حرکت به سوي عربستان و عراق، منبع نفتي خاورميانه را هم به چنگ آورد.
هيتلر اميدوار بود که تا آن زمان که رومل به عراق برسد، قواي آلمان هم از يونان و روسيه وارد ترکيه که هم مرز با عراق بود شده و دو نيروي آلماني سرانجام طي دو سال آينده به يکديگر بپيوندند که هم تمامي منابع نفتي از قفقاز تا خاورميانه را در اختيار داشته باشد و هم تسلط خود را بر سه منطقه يعني اروپا، شمال آفريقا و خاورميانه تکميل کنند.
 
اميدواري ديگر او چنين بود که از سوي ديگر يعني از شرق آسيا هم قواي ژاپن که همچون آلمانها به پيروزيهاي برق آسا دست يافته و همه جا انگليسي ها را با شکست مواجه کرده بودند، سرانجام به هند رسيده و از هند خود را به خاورميانه برسانند و در آنجا به قواي آلمان فاتح اروپا، شمال آفريقا و خاورميانه ملحق شوند و بدين ترتيب تسلط متحدين يعني آلمان- ايتاليا و ژاپن بر جهان تکميل مي شد و نوبت به تنها منطقه باقيمانده يعني قاره آمريکا مي رسيد که بايد کار آن توسط ژاپني ها از جبهه غرب آمريکا و آلمانها از جبهه شرق آمريکا يکسره مي شد که البته تا آن زمان چند سالي باقي مانده بود. و چنين بود نقشه اصلي هيتلر براي حکمراني بر جهان و تسلط ناسيونال سوسياليسم (همانا حزب نازي) که تاکنون هم تقريباً! نيمي از راه براي آنها با موفقيت طي شده بود.

رومل در آفريقا
 

رومل خيلي زود و پس از دريافت جزييات مأموريت خود، دو لشکر زرهي سبک را که براي منطقه خاورميانه و شرايط کويري و صحراي آن مناسب بود، در مناطقي که هنوز ايتاليايي ها از دست نداده بودند، مستقر کرد و در حالي که فرماندهان کل آلماني به او گفته بودند که براي آغاز عمليات منتظر دستورات باشد، رومل متوجه شد که بدون فوت وقت بايد عمليات را آغاز کند چرا که نيروهاي انگليسي، عليرغم پيروزيهاي خود يک نيروي کوچک بود که تنها ضعف ايتاليايي ها باعث پيروزيهاي آنها شده بود و رومل متوجه شد که اگر دست روي دست بگذارد، نيروهاي تقويت کننده براي انگليس ها سر مي رسند و اوضاع براي او مشکل تر مي شود. از اين رو در همان آغاز کار يعني در بيست و چهارم مارس رومل حمله تانکهاي خود را آغاز کرد و به آساني انگليسي ها را از العقيل در ليبي بيرون کرد. اين پيروزي رومل را باز هم بيشتر تحريک کرد و از همانجا بر آن شد تا کليه سرزمين هايي را که انگليسي ها با نيروي کوچک خود و با شکست دادن ايتاليايي ها به دست آورده بودند باز پس گيرد، بنابراين دقيقاً در همان مسيري که انگليس ها پيشروي کرده بودند کار حمله را آغاز کرد، با يک تفاوت عمده و آنهم بر عکس بودن مسير بود و بدين ترتيب دو لشکر زرهي سبک رومل با تانکهاي سرعتي خود عمليات آزادسازي (به رغم آلمانها) سرزمين هاي از دست داده را آغاز کردند. آنها ابتدا جبل الاخدر را به تصرف خود درآوردند و سپس حملات برق آساي رومل چنان آشفتگي در خطوط انگليس ها پديد آورد که پس از تصرف مناطق ساحلي در ليبي و مرز مصر هر دو فرمانده انگليسي يعني ژنرال نيم و ژنرال اوکانر توسط نيروهاي آلماني اسير شدند. پيروزيهاي برق آساي رومل و شکست هاي حقارت آميزي که انگليسي ها در برابر او داشتند، به يکباره او را تبديل به يک قهرمان ملي براي آلمانها کرد. موردي که براي هيتلر چندان هم خوش آيند نمي آمد. اما به هر حال او به رومل نياز داشت.

اروين رومل کيست؟
 

اروين رومل در سال 1891 به دنيا آمد و پس از دوران جواني او هم مانند اجداد خود، به ارتش پيوست. او پس از گذراندن مدرسه نظامي در هنگامي که جنگ جهاني اول اتفاق افتاد، به عنوان يک افسر جوان و 23 ساله خودي نشان داد. او پس از پايان جنگ اول، تحقيقاتي در مورد استراتژيهاي نظامي انجام داد و بويژه کتاب او درباره پياده نظام و کارايي آن به عنوان يک کتاب درسي در مدارس نظامي در سرتاسر اروپا مورد استفاده قرار گرفت و اتفاقاً همين کتاب بود که براي اولين بار هيتلر را با نام رومل آشنا کرد. پس از شروع جنگ دوم رومل در جبهه لهستان هم شرکت داشت و سپس هيتلر فرماندهي يک لشکر موتوريزه را که تانکهاي سنگين در آن به خدمت گرفته شده بود به رومل سپرد. پيروزيهاي برق آساي لشکر رومل در جبهه غرب و جنگ با فرانسه، بلژيک و هلند سبب شد تا هيتلر او را براي جبران شکست هاي ايتاليا به شمال آفريقا گسيل دارد و در آنجا بود که رومل حتي قابليت هاي بيشتري از خود نشان داد. يک عادت مشهور او اين بود که همواره در پيشاني لشکر، خود از روي يک اتومبيل زرهي، فرماندهي مي کرد تا بر اوضاع تسلط کامل داشته باشد. رومل تا سال 1942 در آفريقا باقي ماند و آن هنگام بود که او با رقيب سرسخت خود يعني مارشال مونتگمري از ارتش انگلستان که مانند او از نبوغ نظامي برخوردار بود مواجه شد که به شکست رومل انجاميد. پس از آفريقا رومل به فرماندهي ارتش مدافع آلماني در نرماندي منصوب شد که پس از پياده شدن متفقين در نرماندي و شکست رومل، هيتلر او را به آلمان فرا خواند. در آلمان رومل که مخالف سياستهاي هيتلري بود، در سوء قصدي که نسبت به جان هيتلر در سال 1944 صورت گرفت، نقش داشت و به همين دليل گشتاپو خيال بازداشت و تيرباران او را داشت، اما به دليل محبوبيت او در ميان مردم، آنها از چنين عمل واهمه داشتند و سرانجام گشتاپو او را تهديد کرد که اگر خودکشي نکند، زن و فرزندان او را به نحو فجيعي به قتل مي رساند و چنين شد که در سال 1944 با خودکشي به زندگي حماسي خود پايان داد.
منبع:نشريه اطلاعات هفتگي- شماره 3400